بازاریابی هنری – قسمت اول

بازاریابی هنری – قسمت اول

نویسنده: آرش سلطانعلی

بازاریابی هنری از دهه ۱۹۶۰ و در سطوح بالای تحصیلی دانشگاه ­های آمریکا و اروپا ظهور کرد. موسسات فرهنگی و کمپانی­ های بزرگ نیز ترویج کننده صنعت هنر و فرهنگ بودند، زیرا به عدم تعادل در بین هنرمندان، بسترهای فرهنگی، قدرت اقتصادی و جغرافیای سیاسی پی برده بودند. آنها به شیوه ­ای از رابطه­ بین هنر و سرمایه ­داری می ­اندیشیدند که در آن «سرمایه­ داری» حامی مالی، و «فرهنگ» موضوع مورد پژوهش در اقتصاد باشد.

قوانین بازاریابی هنری تا دهه ۱۹۷۰ در حال شکوفایی بود و از طریق تاثیرگذاری ساختارمند و آگاهی­ بخشی عمومی در فرهنگ توسعه پیدا می­کرد. مدیریت هنری با انتشار مجلات، تعریف برنامه ­های درسی و ارائه سخنرانی­ های بین­ المللی پیشرفت برنامه­ ریزی شده­ اش را پایه­ گذاری می­ کرد. جهان هنر در ابتدا به عنوان یک دارایی انتزاعی شناخته می­شد که باید به صورت زیبایی­ شناسانه ارزیابی می­ گردید، اما بعدتر این مفهوم با دانش گسترده­ای که هنرمندان و واسطه­ های دنیای هنر مانند دلالان، مجموعه­ داران و منتقدان در اختیار شبکه­ های اجتماعی قرار دادند جای خود را به عنوان سرمایه­ ای واقعی با دامنه سود مطمئن و بالا تثبیت کرد.

حال این دارایی متفاوت نیازمند آن بود تا در بازار سرمایه و با اصول درست خرید و فروش و بازاریابی شود. انواع روش­هایی که برای بازاریابی اثر هنری در طول دو دهه مورد استفاده قرار ­گرفته است عبارتند از؛ بازاریابی موسسات هنری، بازاریابی اثر- هنرمند و بازاریابی دنیای هنر.

مروری بر تاریخچه بازاریابی هنری

در ابتدا بازاریابی هنر از اصول تاکتیکی و تکنیکی بازاریابی اقتصادی صرفاً برای افزایش فروش استفاده می­کرد اما با گذشت زمان از این اصول برای افزایش تعداد مخاطب در هنگام ارائه اثر هنری استفاده نمود. در دهه ۱۹۸۰ این روند پیشرفت چشمگیری پیدا کرد و تعریف بازاریابی به مکانیسم انتقادی که به ساختن، پایداری و جلب رضایت بین موسسات هنری و مشتریان هدف می­ پرداخت تبدیل شد.

تفاوت اصلی کالای اقتصادی با تولید هنری در این است که کالا بر اساس نیاز بازار تولید می­شود، اما اثر هنری بلافاصله پس از خلق هنرمند وارد این چرخه می­گردد. پس بازاریابی هنر نمی­تواند برای هنرمند تعیین روش کند بلکه کار مهمی که بر عهده آن است  مرتبط کردن خلاقیت هنرمند، تفسیر اثر و مخاطبان مناسب اثر هنری می­باشد. در دهه ۱۹۹۰ موقعیت بازاریابی هنر به وسیله تولید دانش، تحصیلات تکمیلی و تجربیات عملی تثبیت شد و از بازاریابی به عنوان ابزار عملی صرف به سوی یک استراتژی کاربردی و فلسفه سرمایه استفاده کرد، اما با این حال هنوز هم به علت ماهیت عملی این رشته تعیین دقیق محتوا و مرزهای آن در حوزه سرمایه­گذاری مالی ممکن نبود.

بازاریابی سازمان­ های هنری

در بازاریابی سازمان­ های هنری باید به نقش موسسات فرهنگی که بکارگیرنده مفاهیم و اصول بازاریابی هستند توجه زیادی کرد. این مساله نقش مدیران را برای اجرای استراتژی­های بازاریابی به منظور کسب بیشترین درآمد و تعامل با بازار پررنگ می­کند.

به عنوان مثال برای انجام یک پروژه مرتبط با نهاد موزه باید تحقیقات وسیعی در بازار هدف و در ابعاد گسترده جغرافیایی، جمعیتی، روانشناختی و رفتاری مخاطب انجام شود. این مساله اهداف استراتژیک، ابزارهای بازاریابی و تاکتیک­های متنوعی مثل تبلیغات، توسعه بخشی،  قیمت ­گذاری، تثبیت موقعیت و برندسازی برای آنها بوجود می ­آورد و با تحلیل رضایت، اعتماد و تعهد مخاطبان به داده­ های مهمی در زمینه بازاریابی پروژه مربوط می­رسد. در این زمینه هر چه برندسازی موزه در سطح بالاتری انجام شود تعداد بازدید­کنندگان و شهرت مجموعه بالاتر خواهد رفت و به تقویت موقعیت فرهنگی آن کمک خواهد نمود.

بازاریابی بر اساس الگوی هنرمند و یا اثرهنری

 بازاریابی بر اساس الگوی هنرمند و یا اثرهنری ابعاد زیبایی ­شناسانه و تفسیری متفاوتی را دربرمی­ گیرد و هنر به مثابه وسیله ­ای به شمار می­آید که مدیران به واسطه آن ارزش­های سازمانی را افزایش می ­دهند، ظرفیت ایجاد می­ کنند و عملکرد تجاری را بهبود می­ بخشند.

در حقیقت در این روش از خصیصه هنر به عنوان محتوای بازاریابی استفاده می­شود. برای مثال از یک اثر هنری معروف به منظور تبلیغ برند شناخته شده استفاده می کنند و یا با هنرمندان مطرح در فرایند تبلیغات، ایجاد کنجکاوی در مخاطبان و طراحی نشان تجاری همکاری می­ نمایند. میتوان گفت هنر مفهوم تجمل و اعتبار اجتماعی را به مخاطبان القا می­ کند و باعث انعطاف در ذهن  و شناخت بیننده و ارزیابی مثبت او از یک نام تجاری مطرح می­شود. 

همچنین یکی از مهم­ترین رویکردهای هنر در بازاریابی کمک به افزایش خلاقیت و ایده ­پردازی است و بر این نکته مهم تاکید دارد که بازاریابی هنر در نهایت، دانش بازاریابی «مفهوم» است. بدین­ منظور به­ طور مستقیم بر ویژگی ­های متمایز و خاص هنرها که تاثیر ضمنی و مفهومی بر تصمیم ­گیریها و شیوه­ های مدیریت هنری دارند تاکید می­ کند.

برای مثال امروزه از بررسی مستندات تاریخ هنر معاصر در مورد هنرمندان معروف برای دستیابی به بینش­های نوآورانه در نظریه ­پردازی­های بازاریابی استفاده می­شود. زیرا هنرمندان مدرن می­توانند در درک اینکه چگونه یک برند طنین فرهنگ جامعه را منتقل کرده و به نماد آن تبدیل شود یاری­ رسان باشند. به عنوان مثال پیکاسو این توانایی را داشت که دگرگونی­ های فرهنگی را درک کند و با واسطه­ های آنها در بستر هنر تعامل داشته باشد.

آرش سلطانعلی

ادامه در مقاله بعدی