مدرسه باهاوس مکتبی جهانشمول

مدرسه باهاوس مکتبی جهانشمول

نویسنده: آرش سلطانعلی

تاسیس و شکل گیری مدرسه باهاوس

باهاوس نام یک مکتب معماری است که از نام مدرسه هنر و معماری باهاوس در آلمان گرفته شده است. این مدرسه معماری که از سال ۱۹۱۹ تا ۱۹۳۳ فعالیت می‌کرده است و در این چهارده سال موجودیتش به علت کمبود سرمایه، خصومت مقامات دولتی و دشمنی های داخلی مورد تهدید قرار گرفت، و البته در این مدت فعالیت پانصد فارغ التحصیل تحویل داده بود.

 پیشگام مدرنیسم در معماری بود و دستاوردهای آن هنوز نیز در رشته‌های هنر و معماری به دانشجویان تدریس می‌شود. ساختمان و کارگاه‌های این مدرسه در دو شهر دسائو و وایمار آلمان از سال ۱۹۹۶ در فهرست میراث جهانی یونسکو ثبت شده است.                                               
مدرسه معماری باهاوس که در زبان آلمانی به معنی «خانه معماری» است، در دوران فعالیت چهارده ساله خود در آلمان، در سه شهر مختلف و تحت نظر سه آرشیتکت بزرگ که مدیریت باهاوس را نیز بر عهده داشته‌اند، فعالیت کرده است. این مدرسه ابتدا از سال ۱۹۱۹ تا ۱۹۲۵ در شهر وایمار، سپس از سال ۱۹۲۵ تا ۱۹۳۲ در دسائو و بالاخره از سال ۱۹۳۲ تا ۱۹۳۳، یعنی زمانی که این مدرسه به دستور حکومت نازی آلمان تعطیل شد، در برلین فعالیت می‌کرد. مدیریت این مدرسه نیز به ترتیب بر عهده والتر گروپیوس (۱۹۱۹ تا ۱۹۲۸)، هانیس مه‌یر (۱۹۲۸ تا ۱۹۳۰) و میز وان دروهه (۱۹۳۰ تا ۱۹۳۳) بود.

باهاوس در سال ۱۹۱۹ توسط والتر گروپیوس در شهر سنتی و قدیمی وایمار تأسیس شد. هدف اولیه از تأسیس مدرسه باهاوس، ایجاد مکانی بود که ترکیبی از مدارس معماری، صنایع دستی (چون نجاری، آهنگری و…) و آکادمی هنری بود.

گروپیوس اعتقاد داشت که با پایان جنگ جهانی اول، دوره جدیدی از تاریخ آغاز شده است و قصد داشت در مدرسه باهاوس، سبک معماری جدیدی را که بازتابی از این دوران باشد، به وجود بیاورد. به اعتقاد گروپیوس، این سبک معماری که می‌شد اصول آن را به تمام کالاهای مصرفی تعمیم داد، باید ارزان، کارکردگرا و سازگار با تولید انبوه می‌بود. گروپیوس برای دستیابی به این هدف، می‌خواست هنرمندان و صنعت‌گران را با هم متحد کند تا به محصولی کارکردی و قابل استفاده، و در عین حال با ارزش از لحاظ هنری، دست یابد. این ایده در بیانیه افتتاحیه مدرسه باهاوس به خوبی مشخص است: “ما در پی آنیم که جامعه تازه‌ای از هنرمندان پدید آوریم تا در میان آن‌ها دیگر تعصب حرفه‌ای که اکنون چون دیواری بلند هنرمندان و صنعتگران را از هم جدا می‌سازد، وجود نداشته باشد.”

برنامه‌ریزان مدرسه باهاوس هنرهای زیبا را از صنایع دستی کاربردی ممتاز و متفاوت نمی‌دانستند و بر این باور بودند که هنر و معماری مدرن باید پاسخگوی نیازها و اقتضائات جامعه صنعتی مدرن باشد و طراحی خوب باید از عهده آزمون‌های زیباشناختی و مهندسی برآید. ویژگی عمده سبک باهاوس تکیه هر چه بیشتر بر کارکردگرایی، بهره‌گیری بهینه از خواص مواد و مصالح صنعتی، احتراز از تزئینات تجملی در نمای ساختمان‌ها و فرآورده‌های صنعتی بود. دستیابی به نوعی هماهنگی بین ضرورت‌های کارکردی و کیفیت زیباشناختی، خوش‌ساختی و خوش ترکیبی محصولات صنعتی از دیگر اهداف موسسان مدرسه باهاوس بود.

باهاوس در ابتدا برای تأمین بودجه خود به سوبسیدی که از جمهوری وایمار می‌گرفت وابسته بود. اما بعد از ایجاد تغییراتی در حکومت محلی وایمار، این مدرسه در سال ۱۹۲۵ به شهر دسائو که بافت صنعتی و شهری بیشتری داشت و با ایده‌های مدرن مدرسه‌ی باهاوس هم‌خوان بود، منتقل شد. پس از انتقال مدرسه باهاوس به دسائو، بخش طراحی صنعتی این مدرسه که مشکل کمتری با حکومت محافظه‌کار محلی داشتند، در وایمار باقی ماندند. مدرسه طراحی صنعتی باهاوس بعدها نام خود را به دانشکده فنی معماری و مهندسی عمران تغییر داد و از سال  1996 به بعد نیز به نام دانشکده باهاوس آلمان خوانده می‌شود.

باهاوس هنر منحط

“تمام هنرها در معماری به اوج می رسند” این شروع بیانیه باهاوس بود که توسط والتر گروپیوس در سال ۱۹۱۹ تدوین گشته بود. هنوز نقاشان باهاوس از جمله- کله، کاندینسکی، فینینگر، لتن، موهولی ناگی، آلبرز- توجهات را به خود جلب می کردند و در کنفرانس ها، مجلات و کتاب ها  مورد بحث واقع می گشتند و نقاشی هایشان در سراسر دنیا شناخته شده بود در حالی که اغلب معماران مورد چنین اقبالی واقع نگشته بودند. در طی سالها مفهوم “نقاش باوهاوس” در سراسر دنیا معنایی پذیرفته شده بود.

بیانیه گروپیوس چنین ادامه می یابد:

در گذشته تزیین ساختمان ها اساس هنرهای تجسمی محسوب     می گشت و نقش حیاتی در ایجاد و خلق آثار بزرگ معماری بازی می کرد. امروزه این هنرها در جدایی خودبسنده ای از آنچه که می تواند تنها به وسیله همکاری هوشیارانه و درک متقابل بین تمام چیزهایی که درگیرشان هستند، کسب کنند، مقاومت  می کنند. معماران، نقاشان و مجسمه سازان باید منظر چند جانبه ساختمان را از نظر کلی و از نظر جزئی بازیابند و درک کنند، تنها آنگاه کارهایشان می تواند از روح معماری که در سالن های هنری گم گشته است، سرشار شود. این بیان که ساختمان باید تماما بوسیله همکاری هم آهنگ تمام هنرها خلق شود دعوت به مبارزه ای از معماران و بیش تر از نقاشان و مجسمه سازان بود. این هنرمندان در گذشته با معماران و استادان سازنده در شروع بسیاری از پروژه ها همکاری نزدیک داشته اند. اما آن ها به تدریج از فرایند ساختمانی پس زده شدند و کاملا از تلفیق با پیشه و صنعت جدا گشتند.  

بیانیه از نگرش نوعی صنف فداکارانه ملهم شده بود  برای تاسیس کلیسای جامع قرن بیستم- ساختمانی که در ظاهر و کارکرد جدید بود-، نوعی جدید از ساختار ارگانیک که توسط تلفیق تمامی هنرها ایجاد شده بود و کاملا بیان کننده مجموع وضعیت ها و موقعیت های اجتماعی بود.

در سال ۱۹۲۷ سبک باهاوس و آثار آرشیتکت‌های مشهور آن نمایشگاه معماری اشتوتگارت را که با موضوع خانه‌سازی برگزار می‌شد، به شدت تحت تأثیر خود قرار داد. پس از گروپیوس، مدیریت باهاوس را هانس مه‌یر و سپس میز وان دروهه به عهده گرفتند. با قدرت رسیدن رژیم نازی‌ها در آلمان و افزایش فشار سیاسی بر این مدرسه، باهاوس در سال ۱۹۳۳ تعطیل شد. حزب نازی و دیگر گروه‌های فاشیستی آلمان از ابتدا با فعالیت مدرسه باهاوس مخالف بودند و آن را سنگر کمونیسم می‌دانستند. نویسندگان نازی چون ویلهلم فریک و آلفرد روزنبرگ نیز در نوشته‌هاشان باهاوس را «غیرآلمانی» می‌نامیدند و سبک مدرن آن را به باد انتقاد می‌گرفتند. در واقع باهاوس یکی از مظاهر «هنر منحط» بود که هیتلر و حزب نازی آلمان کمر به نابودی آن بسته بودند.

از جمله مهم‌ترین ساختمان‌ها و آثاری که در طول فعالیت مدرسه باهاوس عمدتاً به دست استادان و مدیران مدرسه ساخته شد می‌توان به عمارت سامرفیلد و خانه اوته در برلین، خانه اوئرباخ در یانا و برج تریبیون در شیکاگو (که مدرسه باهاوس پس از برنده شدن در یک مسابقه بین‌المللی طراحی آن را بر عهده گرفت) اشاره کرد. اما مهم‌ترین بنایی که سبک معماری باهاوس در این دوره در آن متجلی شده است، ساختمان خود مدرسه در دسائو است که توسط والتر گروپیوس، مدیر وقت باهاوس، طراحی شده است.

پس از به قدرت رسیدن نازی‌ها و تعطیلی مدرسه باهاوس، مدیران و استادان مدرسه که همه از معماران طراز اول آن زمان بودند، به کشورهای مختلف در اروپای غربی، آمریکا و همچنین اسرائیل مهاجرت کردند. همچنین شماری از معماران باهاوس که به شیکاگو رفته بودند، باهاوس جدید را در این شهر تأسیس کردند و به تربیت معماران جوان ادامه دادند.

این مسئله کمک قابل توجهی به ترویج سبک معماری باهاوس در سراسر جهان کرد و آن را به گفتمان مسلط در معماری و طراحی صنعتی مدرن تبدیل کرد، چنان که این مکتب هنری امروز نیز هم‌چنان نفوذ جهانی خود را حفظ کرده است.

۳- هدف و روش مدرسه باهاوس

هدف مدرسه ، پرورش فارغ التحصیلان معماری بود، اما در میان این معلمان، معمار وجود نداشت. زیرا معتقد بودند که روش آنها همه زمینه های هنر و طراحی را در بر می گیرد.گسترش اندیشه های پیشگام جنبش های هنر و کارهای دستی مانند ایده های “ویلیام موریس”، “سی.ار .اَشبی” و ” دبلیو. آر. لِتابی” در بریتانیا ، “گرپیوس” را امیدوار کرد که بتواند زمینه های زیبایی شناسانه و کاربردی هنر را یکپارچه سازد.

دوره مقدماتی به عنوان یکی از مهم ترین نوآوری های گروپیوس در برنامه ی درسی باهاوس شناخته می شود. این دوره اجباری، شامل آموزش های اولیه ای بود که در آغاز به مدت یک نیمسال و بعدها دو نیمسال تدریس می شد. ورود به هر کارگاه بر اساس نتایج به دست آمده در این دوره صورت     می گرفت. هنرمند و استاد یوهانس ایتن، در ۱۹۱۹ این دوره را در باهاوس پایه ریزی کرد. دوره مقدماتی در زمستان ۱۹۲۰ اجباری شد.

دانش آموزان در سال اول پس از آن که در کارگاه ، ویژگی دستمایه های مورد استفاده مانند چوب، فلزف منسوجات ، سفالگری و چاپ را می آموختند و مسیر بنیادین آموزش را پی می گرفتند، بیشتر به عنوان طراح فارغ التحصیل می شدند تا معمار.

این مسیر بنیادین که در آغاز به دست “یوهانس ایتن” و سپس “لازلو موهولی ناگی” از سال ۱۹۲۳م آموزش داده شد، برای ایجاد روشی مشترک در میان دانش آموزان ، بسیار ارزشمند بود. این روش ، بر آزمایش ویژگی های ظاهری و عملی دستمایه ها برای پیدا کردن اساس طراحی با اندیشه ای اصولی تاکید داشت.به این ترتیب ، ایده های انتزاعی بافت، حجم، شکل، فضا، رنگ و شفافیت که بخشی از زبان بصری در گستره تنوع مواد بودند، به شناخت نگرش باهاوس کمک نمودند.

بعد از سال ۱۹۲۳م. این مدرسه در پی یافتن راهی برای هماهنگ ساختن صنعت و طراحی از تاکیدهای نخستین بر کارهای دستی تغییر جهت داد. در این هنگام سعی شد صنعتی خودانگیخته ایجاد شود و به همین منظور آنها شروع به بیرون بردن کار از کارگاه به عنوان پیش نمونه های کارخانه های صنعتی کردند. برخی از کارگاه ها در مقایسه با دیگران بهتر نتیجه می گرفتند.

از میان موارد موفق می توان به تولید لامپ، صنعت شیشه، منسوجات بافتنی، کاغذ دیواری ، اسباب خانه و طراحی های گرافیکی اشاره کرد.

آموزش دانشجو برای تبدیل شدن به یک استادکار، بخش اصلی ایده ی آموزش های باهاوس را تشکیل می داد و از دید ولتر پروگروپیوس، کارگاه ها از بسیاری جهات نماینده هسته ی آموزش در باهاوس بودند.

دوره های مقدماتی ابتدا توسط ایتن و سپس توسط کله  و کاندینسکی تدریس شد. ایتن جدا دنستن شکل و رنگ از یکدیگر را غیر ممکن می  دانست چرا که یکی بدون دیگری نمی توانست وجود داشته باشد. او به طرزی عارفانه، معتقد بود که ” حالات عاطفی به رنگ و شکل مربوط می شوند.” او معتقد بود که اگر دانشجویان، شکل ها را به طور فیزیکی تجربه کنند، بهتر می توانند قدرت بیان اشکال را درک نمایند.

خدمات کاندینسکی در دوره مقدماتی بر دو بخش بود: طراحی تحلیلی و موضوعات تئوریک شکل و رنگ، هر کدام جداگانه، و سپس در ارتباط با یکدیگر  و در نهایت در ارتباط با زمینه یعنی سطحی صاف که تمام تصاویر در دو بعدی بر روی آن پدیدار می شوند، مورد بررسی قرار گرفتند.

بیانیه ی باهاوس یک نظام آموزشی سه سویه را ارائه کرده بود: آموزش طراحی، پیشه ها و طراحی آکادمیک. گروپیوس به این نتیجه رسید که ساختار آموزش باید هم تکنیک و هم شکل را در بر گیرد.

هانس میر که از ۱۹۳۰ رئیس مدرسه را بر عهده گرفت، به این نتیجه رسید که دوره مقدماتی ضرورتی ندارد. بنابراین در همان سال دوره هایی را در روانشناسی گشتالت و جامعه شناسی  و اقتصاد جوامع جایگزین این دوره کرد(که در بخش بعدی به این موضوع اشاره خواهم کرد).

ادامه…

آرش سلطانعلی