تکنیکهای ایده پردازی به عنوان ابزاری برای رشد خلاقیت و افزایش توان حل خلاق مسأله کمک شایانی به توان افراد در تمام مراحل خلاقیت و فرآیند حل خلاق مسأله مینماید. به عبارت دیگر هر یک از تکنیکهای خلاقیت، مرحله یا مراحلی از فرآیند خلاقیت را تقویت میکنند. تکنیکهای ایده پردازی و خلاقیت فردی و یا گروهی میباشند بهطوریکه محور اصلی تمام این روشها و تکنیکها، شکستن قالبهای ذهنی است. ما در این مقاله به توضیح ۳ تکنیک می پردازیم.
تکنیک چرا؟
تکنیک «چرا» دقیقاً مثل چراهای مکرر کودکی است که کودکان برای گسترش فهم خود از دنیای اطرافشان، از والدین خود میپرسند. اما با این تفاوت که در بزرگسالی باید یادگرفتههایمان را زیر سوال ببریم. سادگی این تکنیک باعث شده است، بسیاری از مردم متوجه اهمیت و نقش آن نشوند. این تکنیک برای ایدهیابی و ایدهپردازی به کار میرود. به عنوان مثال نه تنها برای شناسایی و تعریف درست و کامل مسأله میتوان از این تکنیک استفاده کرد، بلکه استفاده از این تکنیک به ما کمک میکند تا موقعیت و وضعیت را بهتر و روشنتر مشخص کنیم و در فرآیند آن به ایدههای جدیدی دست یابیم.
تکنیک «پنج چرا» توسط «ساکی چی تویودا[ ابداع شد و سپس شرکت تویوتا هنگام ارزیابی عملکرد روشهای ساختش از آن استفاده کرد. در این تکنیک برای یافتن ریشه و علت اصلی و پایهای مشکل باید پنج بار چرا پرسیده شود. جوابهای مربوط به چراهای اولیه خود معلول علتهای دیگری هستند که
در پاسخ به چراهای بعدی آشکار میشوند.
در این فرآیند بسیاری از عواملِ دخیل در بروز مشکل نیز آشکار میشوند.
مسئله: ماشین روشن نمیشود.
چرا؟- شارژ باتری تمام شده است. (چرای اول)
چرا؟- دینام از کار افتاده است. (چرای دوم)
چرا؟- نوار تسمه دینام پاره شده است. (چرای سوم)
چرا؟- عمر مفید نوار تسمه دینام مدتهاست به پایان رسیده ولی تسمه تعویض نشده است. (چرای چهارم)
چرا؟- ماشین طبق دستور العمل استاندارد و توصیه
شده نگهداری نشده است. (چرای پنجم، یک دلیل ریشهای)
تکنیک توهم خلاق
خیلی اوقات آنچه که فکر میکنیم واقعیت است، واقعیت نیست. واقعیتها با پنج حس انسان درک میشوند. چیزهایی که چشم میبیند و طوری که مغز آن را تفسیر میکند باعث این خطا میشود. چشم میبیند، اما وظیفه ذهن چیز دیگری است. کار ذهن مرتب کردن، دستهبندی و قابل فهم کردن جرقههایی است که پس از دیدن، مغز آن را ایجاد میکند بنابراین تصاویری که در ذهن است، کپی مستقیم اشیاء نیست بلکه کدهای خلاصهای است که از طریق شبکه عصبی مغز میرسد. منظور و هدف این تکنیک این است که شما بتوانید با قدرت توهم بعضی از اوقات با خطاهای عمدی طور دیگری به مسائل نگاه کرده تا بدینوسیله اصل و واقعیت موضوع را دریابید. این سعی باعث میشود مقداری اطلاعات از شکافهای موجود در بافتهای عصبی، آزاد شده و به وسیله پیوند با اطلاعات قبلی، الگوی ذهنی جدیدی ساخته شود و یا موضوع از الگوی ذهنی قبلی به الگوی دیگری انتقال یابد.
البته تنها اطلاعات کسب شده برای کشف مشکل کافی نیست، بلکه اغلب افراد خلاق از یک مهارت مبهم یا یک نوع بصیرت برای کشف مشکل یا فرصت بهره میبرند. در واقع آن مهارت باعث میشود دست روی مسئلهای خاص گذاشته و آن را بهعنوان مشکل یا فرصتی جدید تشخیص دهند. در بسیاری اوقات دیده شده است در شرایط یکسان افراد خلاق مشکل یا فرصتی را کشف کردهاند که برای دیگران امری طبیعی یا بدیهی بوده است. بهعنوان مثال تنها یکی از کارکنان شرکت فورقونسازی که چرخ فورقونهایش بهجای گرد بودن بیضی شده بود تشخیص داد که چنین فرقونی (با چرخهای بیضی) میتواند برای سطوح موجدار مورد استفاده قرار گیرد. در حالی که همه کارکنان آن شرکت در جریان مشکل چرخها بودند.
به عنوان مثال مدیر عامل سازمانی متوجه میشود، ارتباطات سازمان به دلیل مشکلات تایپ نامهها به تأخیر میافتد لذا تصمیم میگیرد تعدادی تایپیست استخدام کند اما بعد از مدتی متوجه میشود مشکل اصلی کمبود تایپیست نبوده است بلکه علت اصلی ضعف ادبیات و نامهنگاری مدیران بوده که موجب تکرار تایپ و یا رفع اشکالات و غلطگیری بیش از حد شده بود. لذا با برگزاری دوره آموزش نامهنگاری برای مدیران، مشکل حل شد.
تکنیک P.M.I
یکی از ارزشهای این تکنیک آن است که انسان را مجبور میسازد تا دقایقی برخلاف قالبهای ذهنیاش تفکر کند و به مرور نسبت به قالبهای ذهنی خود آگاهتر و مسلطتر شود، لذا آمادگی ذهنی بیشتری برای خلاقیت پیدا میکند. نام این تکنیک برگرفته شده از حروف اول سه کلمه Plus به معنی افزودن، Minus به معنی کاستن و Interesting به معنی جالب میباشد. روش کار چنین است که ابتدا فرد توجهش را به نکات مثبت موضوع یا پیشنهاد و سپس به نکات منفی و نهایتاً به نکات جالب و تازه آن که نه مثبت است و نه منفی، معطوف میکند و در پایان نسبت به تهیه لیست نکات مثبت یا مزایای موضوع، لیست موانع، محدودیتها و نکات منفی موضوع و لیست نکات جالب و تازه موضوع اقدام میکند. یکی از مهمترین کاربردهای این تکنیک زمانی است که نسبت به یک قضیه اطمینان داریم نه مواردی که نسبت به آن شک و ابهام داریم. به عبارت دیگر هر چه نسبت به موضوعی بیشتر بدبین یا خوشبین باشیم استفاده از این تکنیک کارگشاتر و اثربخشتر خواهد بود. برای یافتن نکات جالب، کافی است که جمله «چقدر جالب میشود اگر …. » را کامل کنیم.
این روش بدین صورت است که ابتدا شخص مسأله را در جهت مثبت ارزیابی کرده و هرچه را که در این حالت به ذهنش میرسد، یادداشت میکند، سپس همین کار را در جهت منفی انجام میدهد. در نهایت مواردی را که برای وی جالب است و نمی توان آنها را مثبت و یا منفی ارزیابی کرد، یادداشت میکند. بدین ترتیب، انتخاب آگاهانه مسیر و روند کار آسان تر میشود.
از آنجایی که افراد غیرخلاق تمایلی به دیدن نکات مثبت و جالب موضوعات ندارند و بیشتر به نکات منفی توجه میکنند این تکنیک تمرین خوبی نیز برای مثبت اندیشی و دگراندیشی افراد میباشد. در واقع اینگونه ابزارها، درحکم عینکی هستند که فرد به وسیله آن میتواند همه زوایای موضوع را دقیقتر،کاملتر و شفافتر ببیند.
بهطور مثال میتوان در خصوص پوشیدن لباسهای متحدالشکل در مقاطع مختلف تحصیلی در دانشآموزان به تفکر پرداخت و نکات منفی، مثبت و جالب آن را برشمرد. ممکن است فردی کاملاً مخالف متحدالشکل بودن لباس باشد، اما با استفاده از این تکنیک متوجه نکات مثبت و جالب این اقدام خواهد شد و قادر میشود ضمن آشنایی عمیقتر با ابعاد و جوانب مختلف موضوع، ایدههای جدید و بکر ارائه دهد.
نویسنده: دکتر آرش سلطانعلی