نویسنده: آرش سلطانعلی
امروزه در سراسر دنیا بیش از پیش بر نقش کیوریتوریال به عنوان هسته ای مهم در پیاده سازی استراتژیها و سیاست های آموزشی نهاد موزه تاکید میشود و این اماکن در موقعیت های جدید از جهت گیری های سنتی خود فاصله گرفته و معادلات تازهای را به فرمولهای قدیمی خود در ارتباط با جذب مخاطب راه میدهند. این چرخش شیوه سودمندی در ترکیب و ادغام نقش کیوریتور و مربی در شیوه های جدید تعلیمی است و همچنین خبر از مواجه تازهای با مساله کیوریتوریال درسطح اجتماعی و نقش فعالانه و متعهدانه آن به عنوان گرداننده آثار هنری دارد.
برای مثال موزه ها با بکارگیری دانش کیوریتوریال در پروژه های آموزشی مرتبط با کودکان، نشان داده اند که چگونه مفاهیم برآمده از پژوهش های زیبایی شناختی باعث عمیق تر شدن شیوه های آموزش فرهنگی میشود. اجرای مدل های جدید و خلاقانه پروژه های تعلیمی در موزه ها، طوری طراحی میشوند که امکان تبادل و تعامل را بین اعضای گروه بیشتر کنند و کودکان را در معرض پرسش های مهمی در ارتباط با جامعه ی پیش رویشان قرار دهند. همچنین در کنار فعالیت های گروهی قادر شوند تا مهارت های مورد نیاز را به منظور دریافت مطالب و درک درست مفاهیم، به طور مستقل فرا گیرند.
این روش با شکستن سلسله مراتب سنتی وایجاد مشارکت فعال برای کودکان در بازدید گروهی، به خوبی نقش هنر را به عنوان یک میانجی پرنفوذ و موثر نشان میدهد. هنر با اینکه در جایگاه یک پل ارتباطی عمل می کند اما در حقیقت هسته مرکزی است که سایر اعمال و فعالیتهای مشارکت جویانه حول آن شکل میگیرد. در این رویکرد هنر موضوع و ابزار غیرمستقیم آموزشی است که به کودکان کمک می کند تا در فرایند مواجهه با آثار هنری دیدگاهی مستقل کسب کنند و این نوع نگاه را به تمام جنبه های دیگر زندگی شخصی، هویتی و اجتماعیشان سوق دهند. آنها در گفت و گویی جمعی و از پس هر دیالکتیکی که رخ میدهد با سوالاتی نظیر این که اثر هنری چه چیزی را یادآوری میکند، چرا درگیرشان کرده، آیا زیباست و موضوعاش در حقیقت چیست روبرو شده و به چالشهای فکری جدیدی در دفاع از نظریات خود در بحث میرسند.
امروزه موزه ها نهادی موثر در آموزش فرهنگی به شمار میروند. آنها مبدل به مکان هایی با تعاریف جدید شده اند که از طریق فراهمسازی بستری برای رویارویی افراد با موضوعات روز، تعریف نمایشگاه هایی مرتبط با گنجیه موزه و برگزاری رویدادهای کیوریتال آموزشی و پژوهشی امکان خلق روندی نو را در فضای هنر فراهم کرده اند تا با استفاده از پیشینه تاریخی و هویتیشان در ساختن شیوه تفکر و عملکرد نسل آینده نقش درستی را ایفا کنند.
در این مسیر آنها دیگر نباید خود را فضایی ثابت با رویکردهایی بدون تغییر و قابل پیش بینی نگاه کنند بلکه این مکان تنها به عنوان یکی از امکانات تعاملی در پروژه های تعریف شده استفاده میشود و در صورت لزوم باید مرزهای فیزیکی و مفهومی خود را به سطوح کلانتری نظیر طرحهای کشوری و بین المللی گسترش دهند زیرا هیچ موقعیت، مکان و یا جامعه ای مانند یکدیگر نیستند و باید از انعطاف پذیری بالایی در مراحل تفکر،طراحی و اجرا برخوردار باشند.
این رویکرد باعث می شود تا افراد مرتبط با این نهاد همچون بازدیدکنندگان، مدیران هنری و هنرمندان مبدل به افرادی شوند که آنها نیز این نوع نگاه را به روابط اجتماعی، همکاری های تخصصی و خلاقیت های هنریشان تزریق کرده تا شعاع این گستردگی به همه اجزای دخیل در این روند برسد. درحقیقت میتوان گفت ورود مفاهیم زیبایی شناسانه به واسطه شیوه های کیوریتوریال، منجر به محو تدریجی مرزهای بازدارنده در آموزشهای معمول خواهد شد و بسترهای میان رشته ای یادگیری را میسر خواهد کرد.
آرش سلطانعلی