مصاحبه یکی از فعالان حوزه تجسمی با دکتر آرش سلطانعلی

مصاحبه دکتر آرش سلطانعلی درباره مدیریت هنر

موضوع مصاحبه: الگوسازی راهبردی سیاست‌گذاری و مدیریت هنر در توسعه حوزه هنر تجسمی ایران معاصر

در خدمت جناب دکتر آرش سلطانعلی هستیم، ایشون مدیر موسسه فرهنگی هنری ایده هستند، که شامل دپارتمان‌هایی در ذیل این موسسه مثل گالری ایده، مدرسه تبلیغات و برندینگ ایده و مدرسه هنری ایده می‌باشد. با توجه به سابقه خوب و درخشان دکتر سلطانعلی که جزو گالری‌های خوب و شایسته شهر تهران هستند و پیشینه بسیار درخشانی از مدت تاسیس موسسه فرهنگی هنری ایده تا به امروز دارند، برآن شدیم با ایشان مصاحبه و گفتگویی داشته باشیم. موضوع مصاحبه الگوسازی راهبردی سیاست‌گذاری و مدیریت هنر در توسعه حوزه هنر تجسمی ایران معاصراست.

جناب سلطانعلی ممنون از اینکه وقتتان را دراختیار ما قرار دادید، لطفا خودتان را معرفی کنید و نقش و تجربه خودتان را در هنرتجسمی ایران معاصر بفرمایید. بنده به مدت ۳۰ سال در عرصه‌های مختلف هنر به ویژه در بخش تجسمی فعالیت دارم، تحصیلات و دوره‌های مختلفی را گذراندم و بیشتر از ۱۵ سال است که به تدریس هم مشغول هستم. به عنوان مشاور هنری با ارکان‌ها، نهادها و ارگان‌های خصوصی و دولتی همکاری می‌کنم و در جشنواره‌ها و داوری‌های مختلفی شرکت داشتم. موسسه ایده را حدود ۱۵ سال پیش تاسیس کردم اما ریشه این موسسه از ۳۰ سال قبل در قالب کانون تبلیغاتی شکل گرفت. از ابتدای سال ۷۱ شروع به فعالیت کردم و از سال ۸۷ بخش‌های آموزشی، مدرسه هنری ایده، موسسه دیزاین، مدرسه تبلیغات، بخش گالری ایده، انتشارات ایده به مرور اضافه شد. من تجربیات بی‌شماری را در ایونتها و نشستهایی که در موسسه ایده داشتیم به دست آوردم.

اولین سوال من این است: به عنوان کسی که سهم کلیدی در عرصه تجسمی دارید و دغدغه‌مند هستید، بفرمایید در بعد کلان، سیاستها و راهبردهای موجود توسط نهادهای دولتی از جمله وزارت ارشاد به عنوان نقش کلیدی و وظیفه ذاتی که دارد و  نهادهای دولتی برای حمایت و ترویج هنر تجسمی چیست؟ آیا سیاست‌های خاصی علاوه بر این سیاست‌های موجود وجود دارد که موثر یا ناکارآمد باشد؟

 در مورد ناکارآمدی وزارت ارشاد و تمام ارکان و لایه‌های آن هیچ شکی نیست. هیچ نقش حمایتی و پیش‌برنده یا سیاست‌ درست و صحیحی ندارد، با کمال احترامی که برای دوستان دارم، فقط نقش مخربی دارد که سرعت پیشرفت و چرخش فرهنگ را به شدت کند کرده است و وزارت ارشاد مانند یک سنگ بزرگ در مقابل فرهنگ این کشور ایستاده است. این بخش هم مانند تمام بخش‌ها و لایه‌های مختلف کشور، وضعیت نابسامان و بی‌قانون ملوک‌الطوایفی دارد. هر کس ساز خودش را می‌زند و هیچ قاعده و قانون مشخصی نیست، هر بخش قاعده و قانون جداگانه‌ای برای خود دارد که کاملا سلیقه‌ای و دور ازعقلانیت و منطق مدیریت می‌شود.

در شاکله وزارت‌خانه هیچ چیزی بر اساس عقلانیت شکل نگرفته است و هیچ راهبردی وجود ندارد. به طور کلی این سازمان یک تخریب کننده فرهنگ برای کشور به شمار می‌رود. این مسائل را به هیچ عنوان از روی غرض نمی‌گویم همه را براساس ادله و منطق می‌گویم، به عنوان مثال وقتی کارشناس بازرس ارشاد به موسسه ایده آمد و نمی‌دانست که رشته عکاسی یک رشته تجسمی است و می‌گوید مجوز شما تجسمی است چه حقی دارید اینجا عکاسی آموزش می‌دهید؟ من باید با یک چنین آدمی چه کنم؟ ایشون به مدیر کل استان هم همین خبر اشتباه را می‌دهد او هم حمایت می‌کند، به مشاور وزیر هم همین پیغام را می‌دهند آقای محمدی، ایشون هم همین حمایت را کرده و برای من نامه ‌می‌زنند که شما به چه حقی عکاسی آموزش می‌دهید. وقتی لایه‌های وزارت ارشاد اینقدر درک و سواد ندارد که چه چیزی تجسمی است و چه چیزی نیست اصلا ارشاد معنی دیگری ندارد، پس چطور می‌خواهد حمایت کند؟ ارشاد فقط به عنوان یک کمیته است یعنی یک نیروی انتظامی که فقط مراقب حجاب دیگران است که کسی حجابش کم یا زیاد نشود، کسی برخلاف موازین حکومت حرفی نزند و حرکتی نکند اصلا کاری به پیشبرد فرهنگ ندارد برای همین به نظر من بزرگترین سدی است که در مقابل فرهنگ ایستاده است.

وزارت ارشاد باید نقش حمایتگر داشته باشد نه اینکه در مقابل هر کسی که می‌خواهد از روی بغض و دشمنی یا نادانی اتهامی بزند پشت آن را بگیرد. یادشان گرامی مرحوم علی مرادخانی تنها کسی بود که در این سیستم به عنوان یک آدم حسابی دیدم یک دستنویس ایشون برای من نوشت: با کلی تقدیر و تشکر نوشتند به شایستگی بار هرآن چیزی که باید وزارتخانه انجام می‌داد را شما به تنهایی به دوش کشیدید.

به عنوان کسی که دست اندرکار جامعه هنر تجسمی هستید و فعالیت در گالری، آموزش‌های مختلف و نشستهای تخصصی که در ایده داشتید، بفرمایید بعد کلان سیاست راهبردهای موجود را در نهادهای دولتی برای حمایت و ترویج هنر تجسمی چه چیزهایی می‌دانید؟

این سوال به پاسخ گسترده‌ای نیاز دارد و باید تحقیقات و مطالعات و ژرف‌نگری زیادی انجام داد، اما مختصر عرض کنم رویکرد وزارتخانه تا زمانی که دست‌نشانده حکومت باشد تغییری نمی‌کند. وزارتخانه زمانی که نهاد مستقلی شود و در راستای اهداف فرهنگی پیش رود و به طور کلی سیاست‌های آن تغییر کند، می‌تواند مفید باشد که در این حکومت امکان‌پذیر نیست. رسالت وزارت ارشاد این است که از مواضع حکومت دفاع کند واین قابل تغییر نیست. اما اگر بتواند سیاستهای متکی بر واقعیتهای جامعه، حمایت از واقعیتهای فرهنگ و تمدن این کشور، نگاه به نیازمندیهای هنرمندان، نگاه به مسیر رشد و توسعه فرهنگ و تمدن و آن چیزی که باید به روز شود را در این جامعه فرهنگی اعمال کند شاید اتفاقات خوبی بیفتد.

این مسائل از شخص وزیر تا کارمندان ساده نیاز به آموزش دارد چون اصلا نمی‌دانند هنر چیست، نمی‌دانند گالری یا نگارخانه یعنی چه و ماهیت و عملکرد آن را درک نکردند. من جامعیت نمی‌دهم شاید تعدادی آگاه باشند که هستند مثل همین آقای مرادخانی که مثال زدم یا آقای ملانوروزی، هادی مظفری، آقای حسین‌زاده انسان‌های شریفی هستند، منظور من کل شاکله وزارتخانه است. این سطح از دانش و آگاهی در وزارتخانه و لایه‌های مختلف آن حاکم نیست و باید آموزش ببینند تا بدانند هنر چیست. این آموزش‌ها را ابتدا همین مدیران زیربط باید ببینند و از نظر من نیاز به یک تغییر و تحول زیرساختی دارد این خیلی غیر ممکن است و ما تفننی درمود آن صحبت می‌کنیم چون هیچ وقت اتفاق نمی‌افتد.

اگر حضرتعالی صلاحیت تاثیرگذاری و سیاست‌گذاری بر هنر تجسمی را داشتید و نقشی تاثیرگذار در حوزه سیاست‌گذاری داشتند از چه تغییرات و حمایت خاصی در سیاست و سیاست‌گذاری استفاده می‌کردید و دلیلش چیست؟

اول از هر چیز تغییرات بنیادی و زیرساختی چه در سیاست‌ها، روش‌ها، فرآیندها و چه درمورد بحث آموزش ایجاد می‌کردم. بزرگترین پاشنه آشیل کل جامعه ما چه در ارکان دولتی و خصوصی عدم آگاهی است متاسفانه در جامعه‌ای هستیم که دچار نوعی توهم دانستن هستند. دانستنی نه به عمق یک سانت به عمق یک میلیمتر، یک میکرون. همه فکر می‌کنند همه چیزدان هستند درحالی که متاسفانه نمی‌دانند و در حوزه هایی که نمی‌دانند اظهارنظر هم می‌کنند، حرف می‌زنند، سیاست‌گذاری می‌کنند، قانونگذاری می‌کنند. من اولین کاری که می‌کنم آموزش تمام ارکان است.

بفرمایید به نظر جنابعالی بحرانی‌ترین چالش‌هایی که برای توسعه هنر تجسمی و هنر معاصر ایران با آن مواجهه هستیم چیست و چه راهبردی وجود دارد یا چطور می‌شود به آن رسیدگی کرد که از این بحران خارج شود؟

خیلی متعدد است، اما مهمترین آن از دیدگاه من عدم آگاهی، عدم شناخت است که با آموزش و رشد و یادگیری می‌توان از این بحران رها شد. نه تنها وزارتخانه بلکه کل جامعه ما نیاز به آموزش دارد. من همیشه کلاس‌هایم را با این جمله شروع می‌کنم فنجان ذهنتان را خالی کنید تا زمانی که این فنجان پر است گنجایشی برای محتویات جدید ندارد. ذهن ما تا زمانی که فکر می‌کنیم و حس کنیم که می‌دانیم چیزی یاد نمی‌گیرد، اگر این را بپذیریم که نمی‌دانیم تازه شروع یادگیری است. من بعد از این همه سال درس خواندن و مطالعه و تحقیق و پژوهش باز هر روز فکر می‌کنم در هریک از این حوزه‌هایی که درس می‌دهم هیچ چیزی نمی‌دانم و این به من انگیزه بیشتری برای یادگیری می‌دهد. راهش این است که بدانیم نمی‌دانیم و برای یادگیری و فهمیدن تلاش کنیم. یادگیری توقف ندارد و زنجیره دائمی است.

سوال بعدی اینکه باتوجه به اینکه راهبردها و پتانسیل‌های خاصی در چشم‌انداز هنر تجسمی هنر معاصر ایران وجود دارد، به نظر شما چه فرصتها یا چه برنامه ریزی‌هایی می‌تواند پیاده سازی شود که به رشد نسلی هنر معاصر ایران کمک کند و چه راهبردها واستراتژی‌هایی به نظر شما باید ما پیاده سازی کنیم؟

بحث آموزش و رشد را تکرار می‌کنم اما چند نکته اینجا اضافه کنم اینکه بنچ مارک کردن و مطالعه کردن گذشته‌مان یا مطالعه تجربه‌های جوامع و ملتهای دیگر به نظر من در همه عرصه ها خیلی کمک کننده است. اگر با دید بی‌طرفانه یا غیر مغرضانه انجام شود الگو برداری خوبی است. عمارات و دبی چگونه در همه عرصه ها اینقدر رشد و پیشرفت کردند؟ فقط شروع کردند به آموزش چون در هیچ زمینه‌ای هیچ چیز بلد نبودند، از کسانی که در دنیا بهترین هستند و بهترین‌ها را می‌دانند دعوت کردند تا برایشان کارها را انجام دهند. از قوانین مدنی گرفته تا موضوعات اقتصادی و مالی حتی حوزه هنر، الان در حوزه هنر جهان، دبی قطب قدرتمندی شده است. ما چرا نمی‌توانیم این کار را انجام دهیم؟ ما با توجه به عقبه‌ و تمدن و سابقه‌ای که داریم چرا عقب افتادیم؟ ما الان کجاییم و آنها کجان، سوء مدیریت بزرگترین عارضه‌ای است که در این کشور در آن دچاریم چون هرکس با سلیقه شخصی خودش کار می‌کند. پس اولین دلیل آموزش است و دوم مطالعه الگوها و الگوهای تطبیقی موفق جهان، حتی الگوهای ناموفق که بتوانیم از آنها درس بگیریم و از تجربه آنها استفاده کنیم. ما تا پیش از انقلاب شکوهمند در عرصه فرهنگ و هنر مسیر خوبی را طی کرده بودیم، و با انقلاب شکوهمند همه چیز با خاک یکسان شد و دوباره از نو ساختند اما با سرعت منفی که درحال درجا زدن هستیم و متاسفانه به نوعی واپسگرا شدیم.

به عنوان سوال بعدی، شما با سابقه مدیریتی و دغدغه هنر تجسمی که دارید و در این زمینه دست و پنجه نرم کردید، با نگاهی به دوران حرفه‌ای خودتان در عرصه هنر تجسمی اگر بتوانید تجربه خودتان را به عنوان توصیه یا اصل برای هنرمندان یا سیاست‌گذاران یا کسانی که به عنوان مسئول عرصه مدیریت هستند چه چیزی می‌گویید؟

مهمترین موضوع این است که اغلب ما دچار نگرش توهم دانستن هستیم این موضوع باید برطرف شود. تفکر سیستمی مهمترین موضوعی است که باید توجه کنیم. منظور از تفکر سیستمی نگاه ساختارمند و همه جانبه به تمام زوایای امور است، نگاه تک بعدی متاسفانه ما را دچار واپسگرایی می‌کند. من معتقدم معمولا هیچ چیزی در دنیای پیچیده امروز آن طور که به نظر می‌رسد نیست عوامل پیچیده و در هم تنیده‌ای وجود دارد که در ظاهر یک چیزی است اما در پس و پنهان جور دیگری است. اگر ما یاد بگیریم که موضوعات را درست موشکافی و اندازه گیری کنیم کمک بزرگی کرده‌ایم، یعنی بدانیم چطور آسیب شناسی کنیم و چه چیز را اندازه‌گیری کنیم.

نگاه ما آدمها در دنیا نه فقط جامعه ایران، متاسفانه به این شکل است که فکر می‌کنیم دنیا براساس اخلاق است یا ما دلمان می‌خواهد که دنیا ب اساس اخلاق باشد. در حالی که اگر بخواهیم بدانیم دنیا چطور کار می‌کند من معتقدم که باید سراغ اقتصاددانان رفت چون آنها بهتر از هرکسی می دانند که دنیا واقعا چطور کار می‌کند. مردم تحت تاثیر موضوعات اقتصادی چطور رفتارهایشان تغییر می‌کند اینکه اقتصاد چگونه در همه جنبه های رفتار مردم تاثیرگذار است. اینکه به عنوان اقتصاد صحبت می‌کنم نه فقط صرفا اقتصاد مالی و گردش مالی باشد، البته این یک جنبه مهمی است، اما در سه حوزه مالی و اجتماعی و اخلاقی صحبت می‌کنم که این‌ها مهمترین مشوق‌هایی هستند که سبب می شود مردم هرکاری را انجام دهند. مردم به خاطر کسب یک مشوقی است که کاری را انجام می‌دهند و اگر کاری را انجام نمی‌دهند به خاطر نبود مشوق است.

خلاصه کلام اینکه کسب دانش روز و نگاه همه جانبه، نگاه سیستمی به دانش‌های نو در دنیا مهم است. چیزی که دغدغه من است کاهش میزان متوسط مطالعه در این کشور است نمی دانم چرا در این کشور هیچ کس چیزی نمی خواند خیلی نادر هستند کسانی که مطالعه می کنند. متاسفانه یکی از عوامل مخرب در این زمینه طبیعتا می توان انقلاب دیجیتال را حدس زد چون به راحتی می توان به همه اطلاعات دست پیدا کرد اما سطحی و بدون عمق. امروزه نسل z خیلی سطحی نگر هستند ودر هیچ زمینه ای عمیق نمی‌شوند. من همیشه تشبیه می‌کنم حوزه های دانش را به دانش تی شکل، می‌گویم یک اقیاموس به عمق یک سانت در یک حوزه اما عمیق باشید، الان  نسل جدید ما شدند فقط بالای حرف تی و اون عمق را در هیچ حوزه ای ندارند .

نمونه سوالات دوم این مصاحبه مان

با توجه به تز رساله ما در قسمت دوم جزئی‌تر شدیم و سوال ما این است که ابعاد استراتژی هنر تجسمی، فرصتها و تهدیدهای هنر تجسمی چیست؟ یا مدلها و الگوهای مدیرت هنری چیست و قصد داریم توسعه درونزا هنر تجسمی و مدلهای تصمیم گیری را برررسی کنیم. به عنوان مقدمه و شروع این مبحث بفرمایید که وضعیت کنونی هنر تجسمی معاصر را در ایران چگونه توصیف می‌کنید؟

از نظر من هیچ چیز سرجای خودش نیست البته تعجب نمی‌کنم چون فقط هنر تجسمی ما اینطور نیست همه عرصه‌ها کم و بیش اینطور هستند. یک مقدار وضعیت سینما بهتر است اما در بعضی قسمت‌ها بدتر هم می‌شود. وضعیت صنعت، قوانین مدنی ‌ما، وضعیت هنر بسیار خراب است تعجب ندارد همه چیز باید به هم بیاد. از نظر من در حوزه تجسمی ما خیلی عقب هستیم در جایگاه اسفباری هستیم، وضعیتمان طوری است که نمی شود تصور کرد.

بفرمایید نقطه قوت اصلی را در هنر تجسمی حال حاضر چه می دانید؟

اگر از قسمت دانشگاه بخواهم بگویم که افتضاح است، از قسمت فعالیتهای موضوعات بگویم خیلی خوب نیست. اما یک حرکت‌هایی در بخش خصوصی و برخی ارکان بخش خصوصی انجاد دادند که به ندرت در این کشور در حال انجام هستند من نقاط قوت هنر تجسمی را اینجا و در بخش خصوصی می‌بینم. مثل حرکت منسجم و مقتدرانه ای که در حراج تهران در این ده سال اخیر انجام دادند یا آنچه ما در این ۱۵ سال اخیر در موسسه ایده با کلی مشکلات و مبارزه ای که بوده و خون جگر خوردن‌ها توانستیم انجام دهیم.

هر یک روز برای من یک مبارزه بود تا بتوانم چراغ اینجا را روشن نگه دارم، هر روز با ارگانهای مختلف در مخاصمه و جنگ بودم. از شهرداری، بیمه تامین اجتماعی، دارایی همه دزد ودرحال چپاول و غارت هستند. وزارت ارشاد به شکل دیگر همیشه در حال سنگ اندازی بود. در این بخشهای دولتی چیزی نمی بینم اما در بخش خصوصی، به خاطر مشغله زیادم ارتباط چندانی با سطوح مختلف جامعه ندارم اما هر از گاهی حرکتهای خوب میبینم مثلا تیر آرت و حراج تهران اتفاق خوبی هستند. فعالیتهای خودمان و نه تنها ما بلکه در بخش خصوصی اتفاقهای خوبی انجام می‌شود و در این قسمت خصوصی می توان نقاط قوت را دید.

نقاط ضعف و چالشهای اصلی را در الگوی مدیریت هنر تجسمی چه می دانید؟

مهمترین نقطه ضعف همان فنجان ذهن است، بحث آموزش و سوء مدیریت و ناکارآمدی مدیران کشور در این بخش است. همین‌طور عدم تفکر سیستمی و عدم توجه به آن سابقه و عقبه‌ای که داشتیم بزرگترین نقطه ضعف و چالش ما است.

سوال بعدی درمورد فرصتها و تهدیدهاست، بفرمایید مدیریت صحیح هنر تجسمی یعنی مبتنی بر یک الگوی هنر تجسمی چه فرصتهایی را برای توسعه درونزا در چشم انداز مدیریت هنری ایران بروز و ظهور می دهد؟ اگر مدیریت صحیح داشته باشیم چه فرصتهایی برای مدیریت درونزا به وجود می‌آید؟

پاسخ به این سوال خیلی گسترده است، اولا رشد و شکوفایی، شناسایی پتانسیل های پنهان، توانمند سازی پتانسیل های موجود، حضور مقتدرانه در سطح بازارهای جهانی، به وجود آوردن رونق جهانی، به گردش درآوردن چرخه اقتصاد هنر، می تواند باعث توانمند سازی در دانشگاه هنر تجسمی باشد. خیلی فواید زیادی می تواند داشته باشد.

مصاحبه دکتر آرش سلطانعلی درباره مدیریت هنر

الگوها و مدلها در هنر تجسمی

بفرمایید چه الگوی مدیریتی در حال حاضر برای هنر تجسمی ایران مناسب است؟ و به نظر شما باید تاکید بیشتری به روند حال حاضر شود یا حمایتهای دیگری باید باشد؟

در مورد مدیریت حال حاضر به شدت مخالفم چون به تغییر بنیادی نیاز دارد، و به آن تغییرات اشاره هم کردم همان بحث آموزشی، حمایتی و بنچ مارک کردن و مطالعات تطبیقی بود. در مورد چه الگوی مدیریتی باید داشت نمی‌توام درحال حاضر بگویم نیاز به تحقیق و مطالعه فراوانی دارد.

به نظر شما بهتر است که دولت فقط سیاست‌گذار باشد واین موضوعات را به بخش خصوصی واگذار کند؟

دولت باید از بخش فرهنگ و هنر کاملا کناره بگیرد هر چه کمتر تاثیرگذار باشد بهتر است هر چه دخالت و نقش دولت کمتر باشد بهتر است. پس نظر شما این است که برای رونق توسعه هنر باید خصوصی سازی شود به بخش خصوصی واگذار شود. بله قطعا من می گویم بخش دولتی در این عرصه باید ریشه کن شود.

در این سوال ما دو مولفه داریم یک مولفه توسعه درونزاست که در هر عرصه‌ای وجود دارد و در هنر تجسمی هم می تواند اتفاق بیفتد، یک توسعه برونزا هم داریم. به عنوان سوال بعدی بفرمایید توسعه درونزا را در بستر هنر تجسمی به ویژه در ایران چطور می بینید یا تعریف می کنید؟

توسعه درونزا متکی بر داشته‌هایی است که بومی و برای خودمان است بدون توجه به نگاه بیرون، من فکر می‌کنم این همه پتانسیل و داشته ها از هنرمندان، شخصیت‌های برجسته و فرهیخته و نخبگان در عرصه هنر تجسمی داریم که کمترین بها به آنها داده می شود. این همه گالری های فعال، استعدادهای جوان، توانمندی‌هایی که حمایت نمی شوند. فضای دانشگاهی که چقدر می تواند به پویایی برسد موزه هایی که می‌توانند فعالیت‌های ارزنده‌ای داشته باشند، پتانسیل‌های زیادی داریم در این کشور که توجه به آنها بسیار کم است.

از نظر شما چه راهبردها و راهکارهایی باعث رشد درونزا  در هنر تجسمی می‌شود ؟ در حال حاضر مدل و الگویی وجود دارد به نام شبکه سازی رزیدنسی که نگاه و تقویت نگاه هنر بومی است و در دنیا در حال اتفاق افتادن است. به عنوان مثال آقای دکتر نادعلیان در لافت همین فعالیت را دارند، می‌خواهم نظر شما را در این نوع راهبردهای درونزا بدانیم؟

هنرهای بومی و مردمی بسیار ارزشمند هستند و در حفظ و نگهداری آنها باید برنامه‌ریزی ومدیریت شود، اما باید به سمت جریانات مدرنیته و جریاناتی که دنیا دارد به آن سمت حرکت می کند هم توجه کنیم. جریان هنر معاصر به سرعت به جلو حرکت می کند و اینجا نمی‌ماند، ما درعین حفظ و حفاظت هنر بومی به عنوان سنت و سرمایه معنوی و ذهنی باید نگاهی رو به جلو هم داشته باشیم.

الگوها و مدلهای مدیریت تصمیم گیری

ما چند الگوی مدیریتی داریم، به عنوام مثال الگوی اقتضایی، یا مدل تجویزی یا مسئله محور،در عرصه هنر تجسمی مدلی که می تواند رویکرد خوبی داشته باشد و الگوی خوبی باشد کدام است؟

 اینها به تنهایی پاسخگو وکارآمد نیستند، همان رویکرد تفکر سیستمی که گفتم اینجا مصداق پیدا می کند. ما باید درواقع نه با نگاه تک بعدی و هریک از این مواردی که به آن اشاره کردید نگاه کنیم، بلکه نگاه کل‌نگری باید داشته باشیم، جریان فیل مولانا را مثال می‌زنم اینکه ما فقط پایش را ببینیم بگوییم ستون است یا سرنیزه است درست نیست. ما باید کل متحد را ببینیم به نظر من هیچ یک از این مدلها به تنهایی کامل نیست. پس به نظر شما مدل ترکیبی از این مدلها کارآمد است. بله صد در صد.

به عنوان کسی که چندین سال در این عرصه به عنوان مدیرگالری و مدیر موسسه فرهنگی هنری مدیریت می‌کنید و مخصوصا دغدغه‌هایتان در عرصه هنر تجسمی بوده، بفرمایید که آیا با چالشهایی در تصمیم‌گیریتان مواجه شدید که شما یا رویکرد مدیریتی تان را با چالش مواجه کند یا چه تصمیماتی برای تاثیرپذیری این موضوع گرفتید؟

چالش بسیار است هر روز یک چالش است خصوصا در جامعه ای زندگی می‌کنیم که هر روز در مواجه با تاثیرات نامطلوب در زمینه اقتصادی، سیاسی، فرهنگی، اجتماعی، محیطی و قوانین و مقررات هستیم. این موضوعات تجربیاتی را برای یک مدیر در این عرصه به دست می‌دهد که ارزشمند هستند که در هیچ جای دنیا یا در معدود جایی می‌توان این تجربیات را به دست آورد. در هیج جای دنیا هیچ کس این تجربیاتی که ما می‌کنیم را اصلا نمی تواند کسب کند چون در این موقعیت نیست.

این چالشهای پی در پی و همیشگی قطعا به کسب تجربه و رشد کمک می‌کند. مثالی که من میزنم می‌گویم در رشته پزشکی پزشک‌های خوبی را تربیت می‌کنیم اما در رشته مدیریت ما مدیران خوبی نمی‌بینیم که در دانشگاه ها تربیت شوند. دلیلش این است که در رشته پزشکی کسی که درس می‌خواند از ابتدا تا زمان فارغ‌التحصیلی کار بالینی می‌کند در بیمارستان و موقعیت واقعی قرار می گیرند اما مدیران ما فقط مباحث تئوری و نظری در دانشگاه‌ها می‌خوانند. اگر از اول  این افراد را به عنوان مدیر” HR” یا مدیر “R&D” و مدیر بخش‌های مختلف در ادارات و شرکت‌ها و سازمان‌ها ببینیم چه مدیرانی تربیت می شوند. می خواهم بگویم در مورد خودم، من نوعی که در مواجه با چنین شرایط و واقعیت‌های جامعه که با مصیبت و گرفتاری درگیریم و با آن می‌جنگیم این نوع تفکر به ماکمک می کند به رشد و بالندگی و توانمند سازی برسیم، البته این دیدگاه و تجربه من است.

به عنوان سوال آخر اگر انتقادی داشته باشید یا در مواجه با تصمیم انتقادی مرتبط با حوزه هنر تجسمی تمایلتان این است که راهبرد کوتاه مدت به کار ببرید یا بلند مدت؟ در مواجه با تصمیم انتقادی در عرصه هنر تجسمی یا توسعه هنر تجسمی کدام راهبرد موثرتر است؟

من قطعا به هر دو رویکرد معتقدم نه صرفا راهبرد کوتاه مدت نه صرفا بلند مدت، بلکه ترکیبی از هر دو، به نظر من ما باید به هر دو راهبرد نگاه کنیم همان تفکر سیستمی و نگاه همه جانبه‌ای که خدمت شما عرض کردم.