این مقاله بازار ماء الشعیر ترکیه و تجربهی موفقترین شرکت ماء الشعیر ترکیه یعنی اِفِس پیلسن را بررسی میکند. مقاله با خلاصهای از تاریخ مدرن مرتبط با ترکیه و مروری بر بازارماء الشعیر آغاز میشود. با استفاده از چرخهی زندگی تولید، توسعهی بازار و استراتژیهای اِفِس برای رقابت با رقبای داخلی را توضیح میدهد. همچنین تاثیر تصمیم سال 1984 دولت را برای طبقهبندی کردن مجدد ماء الشعیر به عنوان یک نوشیدنی الکلی مورد ارزیابی قرار میدهد. در نهایت، از تجربهی اِفِس برای آشنایی با چندین درس جهت بازاریابی کالاهای مصرفی غیرضروری مثل ماء الشعیر در کشورهای توسعهیافته، مطالب را جمعبندی میکند.
فراگیر بودن نوشابهی کوکاکولا جوهرهی این نوشته است. درست دسامبر گذشته بود که انجمن خیریهی کولالایف با این نام تجاری همراه شد تا این داروی حیاتی را تا مناطق دوردست زامبیا توزیع کند، دسترسی شبکهی شرکت کوکاکولا چنین است.
اما حضور جهانی به معنای تسلط جهانی نیست. نقشهی راهِ «چشمانداز 2020»، توسط رییس شرکت پردهبرداری شد و موهتار کنت Muhtar Kent مدیرعامل شرکت، کارکنان و رقبایش را به یک اندازه به رقابت طلبید. عناوین اهدافش به روشنی جاهطلبانه بودند: دوبرابر کردن درآمد سیستم و تعداد مصرفی تا سال 2020 و «شمارهی یک بودن در تجارت نوشابههای مصرفی غیرالکلی در تمام بازارها و گروههایی که برای ما سودمند هستند».
امنیت و سلامت محصولات و خدمات یکی از ابعاد جریانی است که مصرانه به سیاستگذاران در بخشهای خصوصی، دولتی و غیرانتفاعی محول شدهاست: یعنی همان مسئولیت اجتماعی شرکت (CSR). از نگاه کسانی که با دید شک وتردید به حوزه CSR مینگرند، آن را مُدی زودگذر و قشنگ ولی بیمصرف میبینند. به واقع CSR بیش از ارزش اجتماعی برندها، هزینههای اجتماعی برندها را برجسته میسازد، زیرا نگرانی CSR بهطور عمده متوجه شناسایی و بهینهسازی این هزینههای اجتماعی است.
هویت سازی برای یک برند صرفا ساختن نشانه و لوگوتایپ و سمبل و امضای برند نیست، بلکه خلق تفکری بنیادی است به عنوان عامل مشترکی که همه ارکان یک برند را در بیرون و داخل آن پیوند میزند و هماهنگ میکند. جلوههای ظاهری برند، نظیر آرم و نشان و رنگ و سایر سمبل های دیداری و شنیداری و کلامی صرفا بخشی از هويت برند هستند، که در ابعاد ظاهری برند نمود پيدا میكنند. هویت سازی برند، ایجاد قواعد و زیر ساخت های یک تفکر روشن و شفاف است که برند را در تمامی ابعاد بطور منسجم و یکپارچه به نمایش در می آورد. بازتاب کاملی است از آنچه یک برند دارد، میسازد، اجرا میکند و میگوید. هدف از خلق هویت برند، ایجاد شخصیتی خاص و متمایز در ذهن مخاطبین برند و نیز محفاظت از آن است .
طوفان فکری (Brainstorming) یک تکنیک خلاقیت فردی یا گروهی است که در طی آن، با جمعآوری فهرستی از ایدهها که خودبهخود توسط اعضا تولید میشود، برای رسیدن به یک جمعبندی در مورد یک مسئله تلاش میشود. این اصطلاح، اولین بار در سال ۱۹۵3 توسط الکس آزبورن در کتابی با عنوان تخیل عملی (Applied Imagination) محبوبیت پیدا کرد.
الکس آزبورن، مدیر ارشد تبلیغات ، در سال ۱۹۳۹ شروع به توسعه روشهایی برای حل خلاقانه مساله کرد. او که از ناتوانی فردی کارمندانش در تولید ایدههای خلاقانه برای کمپینهای تبلیغات ، به ستوه آمده بود، با برگزار کردن جلسات همفکری گروهی، متوجه افزایش چشمگیر کیفیت و تعداد ایدههای ایجاد شده توسط کارمندانش شد.
این روزها شما طراحان ممکن است درگیر ساخت برند برای محصولی باشید؛ از شما انتظار میرود که سطوح مختلف محصول و این که هر کدام چه تأثیری بر ساخت برند میگذارند را درک کنید. باید یاد بگیرید که چگونه هر یک از سطوح محصول را در طراحی بکار ببرید. پیش از این کار طراحی، حول توسعه هویت برند و موضوعات مربوط به برندسازی میچرخید. امروزه، شما باید استراتژیهایی تهیه کنید و در دنیای اسرارآمیز پیشنهاد ارزش، مزایای ناملموس یک محصول و پاسخهای احساسی که افراد ممکن است به برند نشان دهند، کاوش کنید. این حوزه ای بسیار وسیعتر و متفاوتتر از چیزی است که تا به حال وجود داشته است.
بر اساس پژوهشهای شرکت تحقیقاتی و مشاورهای G&R، تست تبلیغات برای اولین بار در دهه 1950 با تست آگهیهای تلویزیونی شروع شد. در آن زمان متخصصان بازاریابی از دو روش استفاده میکردند: داخل سالن نمایش و کنترل شده، و تبلیغات در حال پخش و دنیای واقعی.
این نظریه در طول دههها گسترش پیدا کرد و در دهه 1980، بازاریابان، ایده تست گروه هدف را مطرح کردند–که بسیاری از شرکتها هنوز از آن استفاده میکنند. با این حال کمپینهای دیجیتال و اینترنتی حوزه آزمون تبلیغات را متحول کردهاند.
درباره معنای هویت سازمانی دیدگاه های متفاوتی وجود دارد. در این مقاله به سه محور عمده در این زمینه اشاره میکنم که به طرق مختلف هویت سازمانی را با طراحی گرافیکی، با ارتباطات یکپارچه شرکت و در نهایت با رویکرد بینارشتهای که بشدت بر رفتار سازمان تأثیر میگذارد، برابر میداند. هر کدام از این رویکردها به طور جداگانه، دوره تحول را طی کرده و در شرف رسیدن به بلوغ هستند. امروزه به طور روز افزون چندین رشته مختلف را در کنار هم بکار میگیرند و همین سبب به وجود آمدن رویکردهای بینارشتهای شده است. ویژگیهای هر کدام از این سه رشته را در بخش زیر توضیح خواهم داد.
برندگذاری محصولات مصرفی از اواخر سدهی نوزدهم انجام میشده است، ولی این فکر که مقصدهای گردشگری باید راهبرد برند تشکیل دهند بسیار دیرتر و در دههی 1990 پدیدار شد. نخستین رویکرد راهبردی به برندگذاری مقصد در سطح کشوری در استرالیا، هنگ کنگ و اسپانیا شکل گرفت. سپس شهرهای بزرگ آمریکا مانند سیاتل، لاسوگاس و پیتزبورگ پذیرای آن شدند تا، در پاسخ به نیاز رقابت کارسازتر، برای تصمیمگیری راهبردی در شهر خود چارچوبی ایجاد کنند و پاسخگویی سازمانهای مدیریتی به ذینفعان خود را افزایش دهند.
هویت بصری شرکت CVI، نام، نماد یا لوگو، تایپوگرافی، رنگ، شعار و- اغلب موارد- سایر عناصر گرافیکی را شامل میشود. لوگو یا نماد، توانایی بیان ویژگیهای شرکت را دارد. عناصر CVI در ارتباطات و در کاربردهای مختلف مانند ساختمانها، وسایل نقلیه، و لباس کارکنان بکار میروند. در کل، CVI سبب شناخته شدن میشود و هر سازمانی قبل از متمایز کردن خود با یک CVI تثبیت شده باید دلایل بسیار قوی داشته باشد. هر تغییر مهمی در یک CVI به زمان و سرمایه قابل توجهی برای ارتباط با نام یا طراحی جدید شرکت، تأکید بر حضور سازمان و راههایی که آن را از دیگران متمایز میکند، نیاز دارد.